صدای هلهلهی زنان را در خواب میشنید و صداهایی که به او مبارک باد! میگفتند که به دل جوانی راه پیدا کرده است که دل زنان مکه در گرو عشق اوست، همان زنانی که به زبان شادباش میگفتند و در دل، کینه عبدالله را میگرفتند، همان زنانی که در اندیشهی عبدالله بودند؛ و عبدالله در اندیشهی او. شب عروسیاش را به خواب دیده بود، شبی که دختران بسیاری به عشق چهرهی نورانی مرد بر سر راه عبدالله ایستاده و هنوز از او خواستگاری میکردند؛ ولی مرد بی توجه به آنان به سراغ آمنه آمده بود، آمنهای که چشم جوانان مکه به درِ خانهاش بود و چشم او به عبدالله. مریم بصیری نویسندهی کتاب که نگارش آثار داستانی متعدد و انجام کارهای پژوهشی را در پرونده کاریِ خود دارد، در این اثر با انتخاب زندگی و زیست آمنه و عبداللهبن عبدالمطلب داستانی خوشخوان از زندگی این دو بزرگوار به دست میدهد.
یکی از گونههای شناختهشدهی جهان رمان، روایتهای زندگینامهای است که چنانچه بر اساس بستر شخصیتهای دینی روایت شده باشند مخاطب را با لایهها و وجوه دیگری از این شخصیتها آشنا میکند. آمنه نمیدانست رویا او را در ربوده بود و یا خودش داشت رویاهایش را رنگ میزد، فقط مردی را دید که گفت نامش ادریس پیامبر است و او را به تولد پیامبر عظیمالشانی نوید میدهد. خبر از سر کوه صفا تا مروه بر بال باد رفت و در دامنهی ابوقُبیس و قُعیقعان همراه باران روان شد و همه دریافتند زیباترین جوان شهر به خواستگاری زیباترین دختر مکه رفته است. اگر چهرهی زیبای مردش را در خواب نمیدید اصلا فکرش را هم نمیکرد به آن سرعت قوت قلب پیدا کند و نبودِ عبدالله را تاب بیاورد و توان برخاستن داشته باشد.
رمان عروس قریش نوشته مریم بصیری و چاپ نشر اسم، یکی از همین رمانهاست که بر بستر زندگانی پدر و مادر پیامبر اسلام (ص) روایت خود را به پیش میبرد. هر سوزن را به نام خدا بر پارچه فرو میبرد و به یاد عبدالله بیرون میکشید و مطمئن بود که مرد هرگز در هیچ شرایطی ترکش نمیکند. در عمق دلش شاد بود، عبدالله ترکش نکرده بود، عبدالله با او بود؛ ولی شیرینیاش به همان بود که دیگر کسی عبدالله را نمیدید. زمانهی جاهلیت اُولی با آمدن ابراهیم به سر آمد؛ حال هنگام آن است که با آمدن فرزند تو جاهلیت اُخری نیز به سر آید. قول بده وقتی هنگام مرگ فرا رسید، عروست را نیز به نزد خودت فرا بخوانی تا هر دو در یک دیار سر بر خاک گذاشته باشیم.
آنها براى اثبات این مطلب به سخن پیامبر(ص) استنادکردهاند که مىفرماید: «لم یزل ینقلنى الله من اصلاب الشامخه الى الارحامالمطهرات حتى اخرجنى الى عالمکم هذا و لم یدسننى دنس الجاهلیه; (8) خداوندهمواره مرا از پشتهاى پاک به رحمهاى پاک منتقل مىساخت تا اینکه به این دنیاىشما آمدم و هرگز به افکار و ناپاکیهاى جاهلیت آلوده نشدم. (10) شیخ صدوق نیزدر «اعتقادات» خود مىفرماید: «اعتقادنا فى آباء النبى انهم مسلمون من آدمالى ابیه و اباطالب و کذا آمنه بنت وهب ام رسول الله(ص) (11) اعتقاد ما ایناست که پدران پیامبر(ص) از آدم تا عبدالله و ابوطالب و همچنین آمنه، مادرپیامبر، مسلم بودهاند.
انها کان وجهها کفلقه القمر المضیئه و کانت من احسن النساء جمالا و کمالا وافضلهن حسبا و نسبا (17) به درستى که چهرهاش (آمنه) مثل ماه نورانى بود، درزیبایى و کمال از بهترین زنان به شمار مىآمد; و از نظر صفات و دودمان نیز ازبهترینها بود. لطف الهى، بردبارى، اشعارى که درسوگ همسر مىسراید و رویاهاى دوران باردارى و فرزندى که پیش از تولد با اوسخن مىگوید، تنها سرمایههاى این زن پاکدامن به شمار مىآید; سرمایههایى که درسایه آن فرزندش را به دنیا مىآورد. «کعب الاحبار به معاویه گفت: من در هفتاد و دو کتاب خواندهام که فرشتگان، جزبراى مریم و آمنه بنت وهب براى ولادت هیچ پیامبرى به زمین نیامدند و جز براىمریم و آمنه، براى هیچ زنى حجابهاى بهشتى را برپا نساختند.
ان صح ما ابصرت فى المنام فانت مبعوث على الانام من عند ذى الجلال و الاکرام تبعث فى الحل و فى الحرام تبعثبالتحقیق و الاسلام دین ابیک البر ابراهام فالله انهاک عن الاصنام ان لا تو الیها مع الاقوام (16). مرحوم مجلسى(ره) مىنویسد: این خبر دلالتبر ایمان عبدالله و آمنه و ابوطالبدارد; زیرا خداوند آتش را بر جمیع مشرکان و کفار واجب کرده است و اگر اینانمؤمن نبودند، آتش بر آنان حرام نمىشد. انتخاب و معیارهاى انتخاب از سوى خانواده «عبدالله» به نظر مىرسدمعیارهاى عبدالمطلب و همسرش در انتخاب همسرى شایسته براى «ماه» مکهعبدالله در دو بعد خلاصه مىشد:.
رسول خدا(ص) به دنیا آمد و در همان حال شنیدم کسى مىگفت: بهترین انسانها را به دنیا آوردهاى، او را از شرّ هر ستمگر و حسود در پناه خداوند احد و صمد قرار ده»(۲۴) روایت شده «که قبیله قریش در قحطى شدید و سختى به سر مىبردند اما وقتى که آمنه دختر وهب به رسول خدا(ص) باردار شد، زمینها سبز و خرم و درختان داراى میوه شدند و از هر سو مسافران به شهر مکه روى مىآوردند و زمینه مبادلات تجارى و اقتصادى را فراهم نمودند، در نتیجه فراخى و نعمت فراوان شامل حال مکیان شد و سالى که حضرت آمنه به رسول خدا(ص) باردار گردید را سال فتح و استیفا و ابتهاج نامیدند»(۲۵) بنابر خواست الهى آمنه بهترین جایگاه و رویشگاه جهت شریفترین انسانها گردید و به واسطه ظرفیت وجودى گستردهاى که داشت خداوند براى او در دورهاى که بر اشرف انبیا باردار بود کرامتهایى به ظهور رساند که دوست و دشمن بدان اعتراف کردند.
در روایتى آمده است که رسول خدا(ص) فرمودند: «وقتى خداوند اراده کرد صورتهاى ما را بیافریند، ما را به صورت عمود نور قرار داده در صلب آدم قرار داد آنگاه به صلبهاى پدران و ارحام مادران منتقل کرد … وقتى خداوند آن نور را در صلب عبدالمطلب قرار داد و خارجش نمود، دو نیمه نمود، نیمى از آن را در عبداللَّه و نیمى را در ابوطالب نهاد، بعد نیمهاى را که از آن من بود، به آمنه و نیمهاى را که آنِ على بود به فاطمه بنت اسد منتقل کرد …»(۲۳) شخصیت پیامبر خدا(ص) چنان عظیم است که همه بخشهاى زندگى او اسرارآمیز و شگفتآور است در زندگى او چون ولادت پدران گرامیش امور خارقالعاده فراوان است که نباید درباره آن هیچ گونه استبعادى نشان داد.
۲۳) بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۳۴٫ ۲۴) همان، ج ۱۵، ص ۲۷۰ و ۲۶۹٫ ۲۵) همان، ص ۲۹۵ و منتهى الامال، ج ۱، ص ۴۱٫ ۲۶) تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۷ و ۸٫ ۲۷) مادر پیامبر، ص ۱۳۴، تذکرة الخواتین، ص ۶٫ ۲۸) بحار، ج ۱۵، ص ۲۴۸٫ ۲۹) همان، ص ۲۷۱٫ ۳۰) بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۷۳٫ ۳۱) فروغ ابدیت، ص ۱۴۹، به نقل از سیره حلبى، ج ۱، ص ۶۴٫و بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۲۴۸٫ ۳۲) اصول کافى، کلینى، ج ۱، ص ۴۵۴٫ ۳۳) فروغ ابدیت، ص ۱۵۶، به نقل از سیره حلبى، ج ۱، ص ۹۳٫ ۳۴) معجم البلدان، یاقوت حموى، ج ۱، ص ۸۰٫ ۳۵) بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۴۴۱٫ ۳۶) همان، ج ۱۵، ص ۲۵۶ و ۱۸۹٫. ۱۳) بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۱۸٫ ۱۴) تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۴٫ ۱۵) خصایص فاطمیه، محمدباقر واعظ تهرانى، ص ۲۰۲٫ ۱۶) تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمدابراهیم آیتى، ترجمه دکتر ابوالقاسم گرجى، ص ۴۷ به نقل از تاریخ یعقوبى، ج۱، ص ۳۶۳٫ ۱۷) فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ص ۱۲۰٫ ۱۸) همان به نقل از سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۳ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۷۹٫ ۱۹) منتهى الامال، شیخ عباس قمى، ج ۱، ص ۴۱٫ ۲۰) فروغ ابدیت، ص ۱۴۰ به نقل از تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۴٫ ۲۱) بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۱۱٫ ۲۲) همان، باب بدء خلقه.
بعد از آن آمنه برای من تعریف کرد که : هنگامیکه مرت درد زایمان گرفت و دردم شدید شد از خانه ای که در آن بودم صدا های بسیاری شنیدم که شباهتی به شخن ادمیان نداشت و پرچمی از جنس سندس بهشتی دیدم که بر شاخه یاقوتی که در میان زمین و آسمان را پر کرده بود ، آویخته بودند و نوری از سر مبارک آن حضرت ساطع شد که همه چیز را روشن می کرد و بوسیله آن قصر های شام را دیدم که از زیادی نور مانند شعله آتشی شده بود. در میان آن کیسه گیاهی بود مانند ذریره سفید ، پس آن دل مقدس را ازآن پر کرد و به جای خود گذاشت و دست بر شکم مبارک آن حضرت کشید و با او سخن گفت و جواب شنید. او گفت « ای عباس ! اگر خوابت راست باشد از عبدالله پسری به دنیا می آید که اهل مشرق و مغرب تابه او می گردند.
پس از آن شبی در خواب دیدم که از بینی عبد الله مرغ سفیدی بیرون آمد و پرواز کرد تا به مشرق و مغرب عالم رسید. گمان می کردم که او عبد المطلب است ؛ پس به من نزدیک شد و فرزندم را گرفت و آب دهان خود را در دهان او ریخت. هنگامی که از خواب بیدار شدم از زن کاهنه ای که در قوم بنی مخزوم زندگی می کرد تعبیر این خواب را پرسیدم. شعیره اسدیه را دیدم که می گذشت و می گفت : ای آمنه ! کاهنان و بتها از این فرزند تو چه ها خواهند دید. من با حیرت به آن مرغ می نگریستم که ناگاه نوری شد و میان زمین و اسمان و مشرق و مغرب را فرا گرفت. بعد از این خواب پیوسته در فکر عبد الله بودم تا وقتی که آمنه (ع) را به قد خود در اورد.
عباس عموی پیامبر می گوید « برای پدرم عبد المطلب ، برادرم عبد الله متولد شد. و جوان بلند بالای را دیدم که از همه کس بلند تر و زیباتر و سفید تر و نیکوتر بود. در اطراف خود مرغان زیادی را می دیدم که بال های خود را به دور من گشوده بودند. وقتی او را در آغوش گرفتم بوی مشک می داد و من نیز مانند نافه مشک خوشبو شدم. پس از اینکه عبد الله به رحمت الهی پیوست حضرت رسول از آمنه متولد شد. طشتی از طلا داشت که با زمرد تزئین کرده بودند و شانه ای طلایی داشت. سپس برگشت تا بر بام کعبه نشست و همه قریش او را سجده کردند.